آه دیری ست که من مانده ام از خواب به دور
مانده در بستر و دل بسته به اندیشه ی خویش
مانده در بسترم و هر نفس از تیشه ی فکر
می زنم بر سر خود تا بکنم ریشه ی خویش
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم