نتایح جستجو

کاش فقط یک بار عُمق چشم هایم را نگاه میکردی و میدیدی که من"تورا کم ندارم" من فقط وجود مردی را کم دارم که بگوید: چرا دیگـر چشمهایت سگ ندارد ؟؟؟ چرا دیگــر صدایت شوق ندارد؟؟ چرا... چرا... و من تنها بگویم توبگو که چرا این "من دیگر تو را ندارد "؟؟ گریه کردم، برای داشتنت برای بودنت برای...

نـــــه در آغـوشــت گرفته ام... نه تو را بوسیده ام... نه حتی موهــایــت را نوازش کرده ام... اما... بــبــــیــــن چگونه برایــــت عـــاشــــقــــــانــــه می نویــسم...

در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی !

آن که سر در کمند وی دارد نتوان رفت جز به فرمانش

اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست همی‌کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب

من رفتـــــــــــم ... و تو فقط گفتــــــــــی : برو به ........... ! مدت هـــــــــاست که بی تابم بی تاب بازگشت و کلام آخــــــــــر َت راستــــــــــی ... " به سلامتـــــــــــ " بود یــــــــا " به درک " ... ؟!!

خیلی سخته دلت هوای یه نفر رو بکنه ولی نتونی بگی خیلی سخته دلت بخواد صداش رو بشنوی ولی نتونی زنگ بزنی خیلی سخته بغض تو گلوت باشه ولی نتونی گریه کنی دارم خفه میشم دارم میمیرم از دلتنگی ولی به خودم قول دادم سکوت کنم هیچی نگم خدایا کمکم کن نمیدونم باید چیکار کنم چی بگم یا به کی بگم تا آروم...

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست تا بدانی نبودنت آزارم می دهد لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است لمس کن لحظه هایم را تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم لمس کن این با تو...

چه می نگری؟ به مرگ ها ، به چگونه مردن ها به دلهای شکسته یا شکنندگان دل...!! اینجا کجاست؟؟ کدامین سرزمین اینگونه است؟ تو جزو کدامین گروهی؟؟؟؟ آیا خود می دانی؟ آیا دلهایی که شکسته ای خواهند بخشید تورا آری در ای سرزمین دل های شکسته پس داده خواهد شد ، شکنندگان آن شکسته خواهند شد! من نیز دلم...

وقتي هستي نيستم.. وقتي نيستي هستم.. وقتي هستم نيستي.. وقتي نيستم هستي.. اي همه*ي نيست شده*ي هستي.. هستيه من، نيست ميشود وقتي تو نيستي

اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست همی‌کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب

می توانم کنار ِ تو باشم و باز بی آواز از راز ِ این همه همهمه بگذرم... من از پی ِ زبانِ پوسیدگان نخواهم رفت! تنها منم که در خوابِ این همه زمستانِ لنگرنشین، هی بهار بهار برای باغ ِ بابونه آرزو می کنم. حالا همین شوقِ بی قیمت و قاعده همین حدودِ رویا و رفتن ِ از پی ِ نور، ما را بس، تا...

برای تو نامه ای می نویسم… دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد. دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور…دور…دور ! تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است. تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند… پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند! فکر کن...

کمی زود بود ... ولی ... دعایت گرفت مادر بزرگ ... پیر شدم !!!

ديگر عزم*آهني*و طاقت *فولادي *نداريم، ديگر پاي* ماندن* و شانه *سنگي*نداريم . انگار ما را از شيشه *و مه *ساخته *اند . براي* شكستن *مان *طوفان*لازم *نيست . ما با هر نسيمي*هزار تكه *مي*شويم. ترك *مي*خوريم . مي*افتيم، مي*شكنيم، مي*ريزيم *و شيطان*همين* را مي *خواست

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

وقتی تو با تبر درختان دلم را قطع می کردی! تنها سلاح من… ان قیچی بود! که ارام ارام…خاطراتم را کوتاه می کرد