نتایح جستجو

  1. eksir

    رباعی و دو بیتی

    سحرگاهان فغان بلبلانه بیاد روی پر نور گلانه ز آه مو فلک آخر خدرکه اثر در ناله‌ی سوته دلانه
  2. eksir

    ****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****

    دوست عزيز و گرامي مابقي صفحات را هم من قرائت ميكنم اميد ان دارم مورد قبول درگاه احديت قرار گيرد از شما دوست خوب و عزيز هم به خاطر كار زيبايتان تشكر ميكنم....591الي603
  3. eksir

    تشكر از همراهي زيبايتان تا روزي دگر بدرود....شاد باشي

    تشكر از همراهي زيبايتان تا روزي دگر بدرود....شاد باشي
  4. eksir

    تشكر از همراهي زيبايتان تا روزي دگر بدرود....شاد باشي

    تشكر از همراهي زيبايتان تا روزي دگر بدرود....شاد باشي
  5. eksir

    شعر نو

    تنگ غروب است در خانه شمعی است و چراغی یا صدایی نیست اما در من کسی می گرید اینجا ساعت به تابوت سیاهش خفته گویی قلب زمان استاده از کار از قاب عکسی چشمهای آشنایی روی دیوار دارد به روی من نظر اما چه بیمار در آسمان تیره یک چابک پرستو با پنجه های باد وحشی در ستیز است باران نمی بارد ولی ابری...
  6. eksir

    شعر نو

    من در صدف تنها با دانه ای باران پیوسته می ایمختم پندار مروارید بودن را غافل که خاموشانه می خشکد در پشت دیوار دلم دریا
  7. eksir

    شعر نو

    پاسها از شب گذشته است. میهمانان جای را کرده اند خالی. دیرگاهی است میزبان در خانه اش تنها نشسته. در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او اوست مانده.اوست خسته. مانده زندانی به لبهایش بس فراوان حرفها اما با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند میزبان در خانه...
  8. eksir

    شعر نو

    گر بدین سان زیست باید پست ... من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچهء بن بست ... گر بدین سان زیست باید پاک ... من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود ، چون کوه یادگاری جاودانه بر ترازِ بی بقای خاک ! ...
  9. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    چون زخود رستی همه برهان شدی چون که گفتی بنده‌ام سلطان شدي
  10. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    دود میخیزد ز خلوتگاه من. کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟ با درون سوخته دارم سخن. کی به پایان می رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر. خویش را از ساحل افکندم در آب، لیک از ژرفای دریا بی خبر. بر تن دیوار ها طرح شکست. کس دگر رنگی در این سامان ندید. چشم می دوزد خیال روز و شب...
  11. eksir

    شعر نو

    ما در همه زندگی میکنیم و همه در ما زنده اند در قلب هر انسانی ،شاعری است و در قلب هر انسانی، گنهکاری قلب تو شاعری است و قلب من گنهکاری که شعر نمیفهمد
  12. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    یک کلبهء خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار و سنگ آیینه بود و آب و کمی پنجره در این سیاه چال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی ز نان و گل به همه می رسید با برگی از کتاب و کمی پنجره موسیقی سکوت شب و بوی سیب یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره
  13. eksir

    غزل و قصیده

    سحرم دولت بيدار به بالين آمد گفت برخيز که آن خسرو شيرين آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببينی که نگارت به چه آيين آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکين آمد گريه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فريادرس عاشق مسکين آمد مرغ دل باز...
  14. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من خاکی که از اين در نتوانم برخاست از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
  15. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    عـقــل تا تدبیـر و اندیشه کند رفته باشد عشــق تا هفتـــم سما عـقــل تا جوید شتر از بهر حج رفته باشد عشــق بر کــــوه صفا
  16. eksir

    رباعی و دو بیتی

    «هیچ آییـنه دگر آهــن نشد هیــچ نانی گنـدم خرمـن نشد هیچ انگـوری دگر غوره نشد هیـچ میـوه پخته باکوره نشد
  17. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    هرکسی را بهـر کاری سـاختند میل آنرا در دلـش انداختند»
بالا