نتایح جستجو

اصلا چرا دروغ، همين پيش پاي تو گفتم که يک غزل بنويسم براي تو احساس مي کنم که کمي پيرتر شدم احساس مي کنم که شدم مبتلاي تو

نقش هایی که کشیدم در روز ، شب ز راه آمد و با درد اندود . طرح هایی که فکندم در شب روز پیدا شد و با پنبه زدود .

می شود آخر گرانی ریشه كن دلبران گر ناز را ارزان كنند :D

سلام..متشكرم دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بيا عزيز! زخـم زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من

تو مي رسي و غمي پنهان هميشه پشت سرت جاري هميشه طرح قدم هايت شبيه روز عزاداري تو مي نشيني و بين ما نشسته پيکر مغمومي غريب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاري

دفتر مرا دست درد می زند ورق شعر تازه ی مرا درد گفته است درد هم شنفته است پس در این میانه من از چه حرف می زنم؟ درد، حرف نیست درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟

از سرخی لبان تو ای خون آتشین نار آفریده اند انار آفریده اند یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند در عطردان ذوق و بهار آفریده اند زندانی است روی تو در بند موی تو ماهی اسیر در شب تار آفریده اند مانند تو که پاک ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده اند دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست از بس...

سلام یارا یارا گاهی ، دل ما را ، به چراغ نگاهی روشن کن چشم تار دل را ، چو مسیحا ، به دمیدن آهی روشن کن

تا که پر رونق شود گردشگری اصفهان را ارمنستان می‌کنم می‌شوم هر شب سوار بلدوزر هر چه ناصافی است ویران می‌کنم شهر تا راحت شود از چشم هیز دیدنی‌ها را فراوان می‌کنم

دلداده ام به ياري شوخي كشي نگاري مرضيةالسجايا محمودة الخصايل

سلام حالا مياي زنگ ميزني در ميري؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟يكي طلبت..:surprised::biggrin:

انگا ر سالهاي زيادي ست بي جهت اميد خود به اين دل ِ ديوانه بسته اند ازشور و مستي ِ پدران ِ گذ شته مان حالا به من رسيده و در من نشسته اند ... من باز گيج مي شوم از موج واژه ها اين بغضهاي تازه که در من شکسته اند

خوب من برم ...شب به خير عزيزم

قشنگ وحزين....دوسش دارم..ادامه اش چيه؟

في البداهه بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بسيارعالي

اي آنکه زنده از نفس توست جان من آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب مي‌ريزد آبشار غزل از زبان من آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها سيمرغ کي‌ رسد به بلندآسمان من بنگر طلوع خنده‌ي خورشيد بر لبم زان روشني که کاشتي اي باغبان من! با تو سخن ز مهر تو گفتن چه...

اي آنکه زنده از نفس توست جان من آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب مي‌ريزد آبشار غزل از زبان من آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها سيمرغ کي‌ رسد به بلندآسمان من بنگر طلوع خنده‌ي خورشيد بر لبم زان روشني که کاشتي اي باغبان من! با تو سخن ز مهر تو گفتن چه...

[IMG]

سلام دوستم چه طوري؟

تمبرهنديا رو بگين...خدايا دورازچشم مامان..چه كارا كه نكردم:redface: