بــــلایی و جای تـــو در دیده باشد
به عالم کسی این بلا دیده باشد؟
شنیـــــــدم که آزار دلـــها پسندی
پسندیده تــــــــــــو پسندیده باشد
مــــنادی ندا کرد در شهرخــــــوبان
دلی کرده ام گم کسی دیده باشد
الهــــــی زمـــن آن جـــفاجو نرنجد
اگـــــــر چـــــرخ رنجید رنجیده باشد
شاید ای خستگان وحشت دشت!
شاید ای ماندگان ظلمت شب!
در بهاری که میرسد از راه
گل خورشید ارزوهامان سر زد
از لای ابرهای حسود
شاید اکنون کبوتران امید
بال در بال امدند فرود...
پیش پای سحر بیافشان گل
سر راه صبا بسوزان عود
به پرستو به گل به سبزه درود!
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزین است...