نتایح جستجو

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود،میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود،شکست دهد. "نارسیس"

:(:cry::exclaim: همیشه اختلاف طبقاتی وجود داشته متاسفانه،یه عده انقدر دارند که نمیدونن چیکار کنن،و در مقابلش یه عده انقدر ندارند که نمیدونن چیکار کنن.اما چیزی که امروز وجود داره،نه اختلاف طبقاتی،که شکاف طبقاتیه،که به وضوح دیده میشه.:(:cry::exclaim:

این در حالیه که من یه جمله ای از احمد شاه قاجارو تو یه کتابی خوندم که میگفت: کلم فروشی در پاریس ، ارجحیت دارد به سلطنت در ایران ! و یه جمله ی دیگه که مطمئن نیستم ولی فکر کنم از اشرف پهلوی باشه که میگفت: تو کل سلسله ی قاجار فقط دو تا مرد وجود داشت:آغا محمد خان قاجار و مهد علیا !

تطهیرقاجار در عمارت فرنگی شبکه2! به گزارش آینده این طور که هر سال محمدرضا ورزی با همکاری شهبازی روایت‌گر تاریخ برای 70 میلیون ایرانی در رسانه ملی شده، احتمالا تا چند سال‌ آینده تقصیر تمام مکافاتی که در دوره دو پهلوی سر ایرانیان آمده را باید سر سلسله "ریپورتر ها" انداخت. واقع امر این است که...

دنیا دنیای یکطرفه نیست،اتفاقا کاملا دوطرفه ست. من به مهندس بودن شما شک ندارم،ظاهرا خودتون شک دارید.گفتم شاید مدرک دکترا دارید،اساعه ادب نکرده باشم. من بی دلیل هیچ کاری نمیکنم. یکطرفه بودن در برابر بعضیها،کمال ظرفیته. هرکس اختیار کاری که میکنه رو داره،پشیمون شدن و نشدن شما به من مربوط نیست.

منم دیگه چشام داره بسته میشه،خوابای رنگی ببینید. شب بخیر:gol:

بچه ها جونا یه قصه ی دیگه یابیدم. پنج آدمخوار به عنوان برنامه نويس در يك شرکت خدمات کامپيوتري استخدام شدند . هنگام مراسم خوشامدگويي رئيس شرکت گفت: "شما همه جزو تيم ما هستيد. شما اينجا حقوق خوبي مي گيريد و ميتوانيد به غذاخوري شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتيد بخوريد. بنابراين فكر کارکنان...

خوبه دیگه...میبینم که از کل مبحث مهریه اینو خیلی خوشت اومده:biggrin:

لطف کردی مرسی:gol:

حمید (زرین) جان میشه برای منم فال بگیری؟مرسی:gol:

راست میگه!

شخصي به نام پل یك دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود. شب عید هنگامی كه پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد كه دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می كرد. پل نزدیك ماشین كه رسید پسر پرسید: " این ماشین مال شماست ، آقا؟" پل سرش را به علامت تائید...

خب حالا من یه قصه تعریف کنم...صبر کنین پیداش کنم

:w27:

تولدت مبارک مونا جان:w23:

مرسی شما خوبید؟!نیستی حمید خان؟خوش میگذره ایشالا؟;)

سلام منم بیام؟!؟:w05:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم