از خودم
از خودم
عشق ما عشق آشنایست
همان عشق کهربایست
همان عشق گریزان و پریشان
همان ماتم به جای یادگاران
همان کز طره اش یادی بیاشفت
همان کز قرارش دل همی گفت
ندانم تا به کی باید صبوری
در این ایام بی هم زبونی
ندانم چون بود آخر کار
ندانم تا به کی باید ندانم
به جای دوست یادش...