نتایح جستجو

  1. الناز تبریز

    [IMG]

    [IMG]
  2. الناز تبریز

    نمیدونم دیگه چی بگم:redface:

    نمیدونم دیگه چی بگم:redface:
  3. الناز تبریز

    اصلا انتظار همچین جوابی رو نداشتم. خیلی ناز بود :biggrin: شما لطف دارین

    اصلا انتظار همچین جوابی رو نداشتم. خیلی ناز بود :biggrin: شما لطف دارین
  4. الناز تبریز

    سلام. خوشحالم از آشناییتون:gol::gol::gol:

    سلام. خوشحالم از آشناییتون:gol::gol::gol:
  5. الناز تبریز

    رها جان تسلیت

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِينَ اَلرَّحْمنِ الرَّحِيْمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ اِياكَ نَعْبُدُ وَاِياكَ نَسْتَعِينُ اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِراطَ الَّذِينَ اَنْعَمْتَ عََليْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الظَّالِينَ بِسْمِ اللهِ...
  6. الناز تبریز

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    ای رسیچر نام تو سخت مرا درگیر کرد فاصله افکارمان در هیچ تاثیر کرد:redface:
  7. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    هدهد ما دگر امروز نه بر جای خودست باز گوئی مگر آهنگ سبا کرد و برفت ما نه آنیم که از کوی وفایش برویم گر چه آن ترک ختا ترک وفا کرد و برفت دوستم شب شمام خوش. ممنون ار حضورتون:gol:
  8. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا چو مست بمیرم بهیچ آب مشوی مگر بجرعهٔ دردی کشان باده پرست
  9. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    ممنون:gol: در آن مصاف که چشم تو تیغ کینه کشید بسا که زلف تو چشم دلاوران بشکست بود لطایف خواجو بهار دلکش شوق از آن چو شاخ گلش می‌برند دست بدست
  10. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم این است فاتحه ی دلم خوانده شود کاش بر حال دلم امن یجیبی خوانده شود از سروده های خودم بود:redface:
  11. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    تشکرای من هم تموم شده ببخشید:gol::gol: مباد سایه که جانت بماند از رفتار که در روندگی دایم است هستی رود تو را که گوش دل است و زبان جان خوش باش که نازکان جهان راست با تو گفت و شنود
  12. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    یک عمر به کودکی به استاد شدیم یک عمر زاستادی خود شاد شدیم افسوس ندانیم که ما را چه رسید از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم
  13. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
  14. الناز تبریز

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    نیازم نیست در هر هوایی قدم زنم اتی! به مشک دل می آویزم و عطار خود میشوم
  15. الناز تبریز

    مشاعرۀ سنّتی

    نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
بالا