بیا و دست بگیر این فتاده از پا را
قسم به عشق که بیچاره کردهای ما را!
از آن شبی که گذشتی ز کوچهباغ دلم
گرفته بوی بهاران تمام دنیا را
بپرس راز پریشانی مرا از بادکه او
به موی تو پیچید این معما را
هر آنکه آمده سوی دلم بگو برود
تویی که در دل تنگم گرفتهای جا را
اگرچه اهل زمینم ولی خیالی نیست
که...