عصا
عصایی داشتم محکم و استوار
از جنس یقین
تکیه میدادم بر آن بسیار
تراش داده شده با مهربانی
سیقل خورده با امتحان
عصای اعتمادم را میگویم؛
به هر جا با آن قدم می گذاشتم
خیالی آسوده داشتم
حتی در سنگ لاخ های سخت نامهربانی
من بیم نداشتم
می رفتم به هر سو...
عصا ز دست نمی انداختم
آخر، من و عصا قول به...