دل توی دلم نبود،سینه ام بالا و پایین می رفت.حالت تهوع داشتم و چشمهایم دو دو میزد.کلاسورم را محکم در اغوش گرفتم،سر به زیر داشتم،دلم نمی خواست چشنهایم به چشمهای هم دانشکده ای های سابقم بیفتد و مجبور به احوالپرسی با انها شوم.اگر کمی صادق تر بودم،باید می گفتم دلم نمی خواست چشمم به محمود بیفتد.تمام...