نتایح جستجو

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود ................ تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی ................ جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی................ تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم........................ توشدی مادر ومن با همه پیری پسرم

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ

صفحه 524 _ آیه 15 تا 31 سوره طور

اللهم صل علی محمد و آل محمد

دل زنده می‌شود به امید وفای یار.............جان رقص می کند به سماع کلام دوست

سلام. حافظ

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد ........................ مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم

شب خوش:smile::gol:

تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری..................... وفای عهد من از خاطرت به درنرود

رشته ای بر گردنم افکنده دوست ............میکشد هر جاکه خاطرخواه اوست

شادی روی تو! ای دیده به دیدار تو شاد باغ جانت همه وقتت از اثر صحبت دوست تازه، عطرافشان، گلباران باد.

دانی ز چه رو سر نهان با تو نگویم ..................... طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

روزگاریت که سودای بتان دین من است................. غم اینکار نشاط دل غمگین من است

تو را که هرچه مرادست در جهان داری ......................... چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی .......................... عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست............... آن ماهی دلتنگ، مرده است

الا یا ایها الساقی ادرکاسا" وناولها ........................ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها