>> >> >>روزی شیخ به همراه چند تن از مریدان مایه دارش حوالی بلوار اندرزگو مشغول دور دور بود. >>تیپ خفن شیخ باعث جلب توجه نسوان حاضر در محفل دور دور شده بود. >>به ناگه شیخ که کمی آب انگور نوش جان کرده بود و بالا بود چشم مبارکش به حوری ظریف اندامی افتاد. >>! >>پس شیخ شیشه برقی اتومبیل مرید را پایین...