(هر صبح رهاتر از پرستو/ این پیک دیار آشنایی
در دشت فلک به دانه چینی / وز جوی سحر، به سینه سایی
از کلبه تنگ بینوایان / تا قصر بلند پادشایی
بر بام ستارهها برآیم / هر شام بدین شکسته پایی)
تا بشکفد این جوانه شعر / چون تاج سپیده دم، طلایی
ضمن پوزش، به نظر يه جاي شعر مشكل داره... (مثل امضاتون: بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خم مي سلامت شکند اگر سبویی)
تا در نگري جدايم از خويش
جان رقص كنان از اين جدايي ...