دوست من هميشه با خودش از اين ايينه كوچيكا كه همه دخترا ميزارن تو كيفشون دوس نداشت چون كوچيك به نظرش ميومد. ايينه جلو ماشينه باباشو كنده بود هميشه اونو ميذاشت تو كيفش بعد خودشو تو اون نگاه ميكرد. يك روز تو ايسگاه اتوبوس نشسته بوديم كه از شانس بد ما خيليم ايسگاه شلوغ بود يكي ازش پرسيد ببخشيد خانوم...