یه شب وقتی دیر وقت رسیدم(از اراک بعد دوهفته) خونه تقریبا ساعت 3شب بوداومدم دیدم مامانم خوابید یه لحظه عاطفی شدمرفتم از پیشونیش ماچ کنم تا ماچ کردم مامانم ترقی زد تو گوشم
یوهو گفتم چرا میزنی بعدش مامانم زد زیر خنده گفت فکر کردم دزد اومدم خونه.خلاصهصبح وقتی داستانو براش تعریف کردم قبول نمیکرد که...