ببار ای آسمان،
من کویری خسته ام
پر از خار و خاشاکم،
گلی در بستر خویش ندیده ام
خوب می دانم ، تو هم دل گرفته ای
بغض هایت را هدیه به رودخانه احساساتم کن
برای سر سبزی دلم لاله های واژگون را ابیاری کنم
مرغک اواز خوان در کویر من نمی ماند
سایه سارم نیست که مهمانش کنم .
ای اسمان ببار برکویر...