نتایح جستجو

  1. لیمویی

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  2. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  3. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  4. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  5. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  6. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  7. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  8. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  9. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  10. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  11. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  12. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  13. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  14. لیمویی

    ممنون

    ممنون
  15. لیمویی

    سحر اشتباهی جوابتو تو پروف آقای یارانراد نوشتم:////// یعنی تو مغز من پشمک گذاشدن جای مغز:/// 4...

    سحر اشتباهی جوابتو تو پروف آقای یارانراد نوشتم:////// یعنی تو مغز من پشمک گذاشدن جای مغز:/// 4 ساعت فاصله تا عزیزای دلممم....
  16. لیمویی

    عه چرا اشتباه برای شما پایینی رو نوشتم ببخشین میخواستم واسه سحر بنویسم:/ مرسی از پیامتون

    عه چرا اشتباه برای شما پایینی رو نوشتم ببخشین میخواستم واسه سحر بنویسم:/ مرسی از پیامتون
  17. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  18. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  19. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
  20. لیمویی

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را...

    رَبّ که می گویم خیالم راحت می شود... دلم آرام میگیرد که بلایی سرم نمی آید.. کسی تا آخر هوایم را دارد. رَبّ ؛ یعنی پرورش دهنده یعنی چیزی را از اولِ اول ،مثل یک دانه ی کوچک پرورش دهی ،مراقبش باشی ،آب و آفتابش را اندازه کنی ... کرده ای... برایم ربوبیت کرده ای که حالا اینجایم ! قبول دارم آفت زده ام...
بالا