نتایح جستجو

بعد از این ما و سرکوی دل‌آرای دگر ............ با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر

یار این طایفه خانه برانداز مباش ............. از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

صفحه 109 – آیات 10 تا 13 – سوره مائده

دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت .......... بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت

ای عشق از آتش اصل و نسب داری از تیره ی دودی از دودمان باد آب از تو طوفان شد خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش در جان باد افتاد

:gol::gol::gol:

سحرم دولت بیدار به بالین آمد ........... گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست ............. فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند

نوای مجلس عشاق نغمه ی دل ماست .............. بیا و با غزل سایه همنوایی کن

ندارم دستت از دامن به جز درخاک و آن دم هم ............ که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم

از همه سوی جهان جلوه ی او می بینم ............. جلوه ی اوست جهان کز همه سو می بینم

تا پیش از آمدن او من هیچ دوستی نداشتم. در کلاسمان هیچ کس نبود که با برداشت ایدئالی و افسانه ای من از دوستی منطبق باشد،کسی که من به راستی دوستش داشته باشم،کسی که آماده باشم جان خود را فدایش کنم و بتواند آن یکدلی،از خود گذشتگی و وفاداری مطلقی را که من می خواستم به من عرضه کند....تنها چبزی که می...

دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو .............. که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم شما نیز، شب خوش

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی ............. عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد .............. طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق .............. هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

یار این طایفه ی خانه برانداز مباش از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش می‌شوی شهره به این فرقه هم‌آواز مباش غافل از لعب حریفان دغا باز مباش

از دل آنروز که‌ من‌ زاده‌ام ‌............. داغ‌ بدل‌ بوده‌ و دل‌ داده‌ام‌

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور ................ پدر را بازپرس آخر کجاشد مهر فرزندی

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب .............. بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند