نتایح جستجو

اون مردی که داره به عشقش دروغ میگه

یعنی واقعا شما اینطوری فکر میکنی!!!

میان این همه مفاهیم پیچیده ریاضی تنها حکایت اعداد فرد را خوب آموخته بود ” فرد ” آن یک نفر است که وقتی زوج ها با هم میروند، او باید یک تنه جور تنهایی اش را بکشد …

چن سال پیش.... یه روز بعد از تعطیلی مدرسه با رفیقامون سوار اتوبوس شرکت واحد شدیم و ما همیشه وسط اتوبوس بودیم(نزدیک جایگاه بانوان)و همیشه کلی سروصدا و بگو بخند داشتیم. یه سری یکی از پیرزنا که اعصابش خط خطی بود! سرمون داد زدو شروع کرد به فحش دادن ما و در همین حین یکی از رفیقام در جواب بلند...

فانتزی من اینه: به طرف بگم جدا شیم بعد محکم بزنه تودهنم و بگه خفه شو کصافطه خر بیا بغلم.... ولی همیشه از شانس بده من طرف میگه اوکی هرجور راحتی...

خدا کنه که حالش خوب شه... خیلی برام عزیز... داش امین من برم... فعلا...

[IMG]

منم بابت اینکه برای دوستم که بیمار دعا کردی سپاسگذارم...

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/524280-%D8%AF%D8%B9%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/524280-%D8%AF%D8%B9%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86

شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد. روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر مي فهمی يا پيغمبر خدا؟

یه روز یه بابایی (فکر کنید تو خارج!!!!!) پسرش فارغ التحصیل میشه هیچیم بارش نبوده زنگ میزنه به یه پارتیش میگه :دمت گرم واسه پسرم یه شغلی جور کن! پارتی: میخوای سفیرش کنم! باباهه: نه بابا اون خیلی زیاده... ... ... پارتی: میخوای وزیرش کنم! باباهه: اوووووف نه. پارتی: میخوای وکیل مردمش کنم! باباهه: نه...

[IMG]

خـــــــــدایا.......... تمام خنده های تلخ امروزم رامیدهــــــــــــم یکی ازآن ګریه های شیــــــــــــــرین کودکیم را پس بـــــــــــــــــده

در روزهایی که دلم شکسته بود یاد حرف پدر ژپتو افتادم که میگفت: پینیکیو! چوبی بمان... آدم ها سنگی اند... دنیایشان قشنگ نیست...!!

ســــه حرف دارد اما برای پر کردن تنهایی من حرف ندارد “خـــــــــــدا “

خـــــــــدایا.......... تمام خنده های تلخ امروزم رامیدهــــــــــــم یکی ازآن ګریه های شیــــــــــــــرین کودکیم را پس بـــــــــــــــــده

در روزهایی که دلم شکسته بود یاد حرف پدر ژپتو افتادم که میگفت: پینیکیو! چوبی بمان... آدم ها سنگی اند... دنیایشان قشنگ نیست...!!

[IMG]

[IMG]