مرد خجول و دخترِ…
یه مرد خیلی خجالتی میره توی یه كافه تریا.
چند دقیقه كه میشینه توجهش نسبت به یه دختر خوشگل كه كنار میز بار نشسته بوده جلب میشه.…
مرد نیم ساعت با خودش كلنجار میره و بالاخره تصمیمشو میگیره
و میره سراغ دختر و باخجالت و آروم بهش میگه: ممم… میتونم كنار شما بشینم و یه گپی با همدیگه...