سکوت قبرستان با ناله ها وشیون های پی در پی شکسته می شد .کلاغ ها نیز قارقار کنان نوای از دست رفتن را سر داده بودند.
درمیان این سوگواری صدای گریه مردجوانی دلخراشتر از همه بود .ناله هایش دل سنگ را آب میکرد .سخنان جانگدازش بر زخم دل حاضرین نمک می پاشید .به نوحه سرایی نیازی نبود ،چرا که او خود برای...