شور وحال عجیبی داشت .کتاب را روبرویش گذاشته بود وناباورانه به آن چشم دوخته بود .مانند یک شی مقدس نگاهش میکرد .کمی که گذشت جرات کرد وصفحه اول را باز کرد .کتاب متون ادب فارسی بود اما به سالهای دور تعلق داشت وبا تمام دقت تمام آن را خواند از اول تا آخر اما هیچ نشانی در آن نیافت .غمگین شد کتاب را بست...