نتایح جستجو

  1. mahshid m

    [IMG]

    [IMG]
  2. mahshid m

    [IMG]

    [IMG]
  3. mahshid m

    [IMG]

    [IMG]
  4. mahshid m

    [IMG]

    [IMG]
  5. mahshid m

    سلام داداشی خوبی ؟رضا جون من طرحم یه خوابگاهه میخواستم ببینم مطالعات راجب خوابگاه داری بهم کمک...

    سلام داداشی خوبی ؟رضا جون من طرحم یه خوابگاهه میخواستم ببینم مطالعات راجب خوابگاه داری بهم کمک کنی یا نه ؟
  6. mahshid m

    تولد AVA2011 ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

    آوا جان تبریک میگم وبرات بهترینها رو آرزو میکنم:gol:
  7. mahshid m

    دل نامه یا نامه دل

    دفترم را باز میکنم،اولین صفحه حکایت از رفتنت دارد به صفحات دیگر نگاه میکنم،تمام صفحات دفتر از نبودنت،ازغم دوریت،از چشم انتظاریم وازامیدبه بازگشت ات پر کرده ام تنها یک برگ سفید باقی مانده، برگی که برای آمدنت خالی گذاشته ام....
  8. mahshid m

    دل نامه یا نامه دل

    این صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه های شهر است که به گوش میرسد و حکایت از طلوع غم میکند من در زاویه پنهان خویش نشسته ام و دستهایم به جست و جوی اسمان رفته اند اسمان در غم من مینالد زمین از شیون های من به لرزه در ما اید و پرندگان در غم من از نغمه سرایی باز می ایستند
  9. mahshid m

    دل نامه یا نامه دل

    کلمات هرگز قادر نخواهند بود تا از احساس من نسبت به تو سخن گویند کلمات هرگز نمی توانند از حال من در فراق تو بنویسند باور ندارم که تو با من نیستی در بی تو بودن دل بی قرارم با واژه ی اشک و اندوه گره خورده است مرا ببین؛ ببین که چگونه زیر سنگ قبر جدایی ودوری و فراق تو؛همه ی وجودم...
  10. mahshid m

    تولد ساجده جووووووووووووونه.....

    سلام ببخشید دیر اومدم تولد فکر کنم تولد تموم شده وبرای من کیکی نمونده اشکالی نداره ساجده جون تولدت مبارک عزیزم
  11. mahshid m

    خوبم ولی خیلی بی حوصلم بیخیال اصلا هرکاری میکنم قبول نمیکنه بیخیال

    خوبم ولی خیلی بی حوصلم بیخیال اصلا هرکاری میکنم قبول نمیکنه بیخیال
  12. mahshid m

    سلام خوبی ؟ رضا مسنجرم قاطی کرده اومدم بیام همش میگه رمزش اشتباهه نمیدونم چش شده

    سلام خوبی ؟ رضا مسنجرم قاطی کرده اومدم بیام همش میگه رمزش اشتباهه نمیدونم چش شده
  13. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    پایان
  14. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    بالاخره روز جشن فرا رسید همه جیز آماده بود جشن را در یک سالن بزرگ ومجلل برگزار کرده بودند مدعوین بیش از چند صد نفر بودند .همه شاد بودند ومیخواستند این شب بزرگ وخوش را به خوبی سپری ککند قرار بود بعد از مراسم به منزل پدری بهاربروند واز آنجا به آشیانه زیباییشان قدم بگزارند آن شب بهار خیلی زیبا شده...
  15. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    روز بعد بهار با خوشحالی به شروین وستایش خبر داد که پدرش با ازدواجشان موافق است .آن دو نیز خوشحال شدند .شروین از شوق اشک به دیده اآورد وستایش از این که پسرش خوشبخت میشد ودر کنار دختر خوب ومهرباین چون بهار زندگی میکرد شادمان بود .آنها به طور رسمی به خواستگاری بهار ررفتند همه خشنود بودند کسی مخالفت...
  16. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    بعد از رفتن آنها شاهرخ متعجب رو به بهار گفت : -بهار تو چه کار کردی ؟ -پدر من بارها جواب منفی خودم رو به اونا داده بودم میخواستند قبول کنند -درسته ولی ....منظورت از اون جمله چی بود ؟تو به کی جواب مثبت دادی ؟ ستایش نیز نتعجب به او چشم دوخت شروین نیز مانده بود که بهار چگونه میخواهد به پدرش توضیح...
  17. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    -این من هستم که میخوام زندگی کنم اون هم با تو .نظر من مهمه نه دیگران .من در مقابل تمام سختی ها ایستادگی میکنم اگر عشق باشه اگر نیروی عشق ومحبت تو وجود آدمی باشه در مقابل ریزش کوه وکوبیده شدن طاق آسمون به فرق سر هم ایستادگی میکنه میخوام عاشق باشیم شروین .عاشق هم وعاشق زندگی کنیم -اگر تو این طوری...
  18. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    شاهرخ به رویش لبخندی مهربان زد .بهار سریع از اتاق خارج شده وخود را به تلفن رساند شاهرخ حالات دخترش را درک میکرد وحس میکرد که او به شروین علاقمند است وشروین نیز دخترش را دوست دارد ولی .....ولی نگران بود اگر بهار میخواست با شروین ازدواج کند او چه باید میکرد ؟شروین را مثل پسر خود می پنداشت وبه همان...
  19. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    امتحانات بهار به پایان رسیده بود آخرین امتحانات را نیز با موفقیت پشت سر گذاشته واز ساختمان دانشگاه خارج شد دوستش ترانه نیز همراه او بود . -خوش به حالت تمام امتحانات رو خوب دادی -مگه تو بد دادی تو هم که خیلی درس خوندی نگران نباش در حال قدم زدن بودند که ناگهان ترانه گفت : -بهار نگاه کن اون...
  20. mahshid m

    رمان چشمان منتظر

    -مادر دیگه ازرامین اطلاعی نداشتید ؟ -میدونستم رفته وبا یه زن خارجی ازدواج کرده البته اون خانم به خاطر سرمایه رامین حاضر شده بود باهاش ازدواج کنه ولی رامین ساده هیچ نفهمید فقط به فکر پولدار شدن وخوشی بود -بعد چی شد ؟ -املاک پدریش سند خونه وکارخونه رو به اون زن داده به قول خودمون اونم همه چیز رو...
بالا