خوب می دانم که آخر،
دل سنگ و طلسم نحس قصه را می شکنی
و آنگاه زمان وصل و جان نثاری می رسد؛
پس بیا از پس کوچه های انتظار،
بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،
بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،
بیا که غزلهایم مضمون ندارند و مثنوی عشق ناتمام است
براي ديدن اين عكس با اندازه...