نتایح جستجو

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ...

الَّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا و نَبیـِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ بارخدایارحمت فرست به آقا و پیغمبر ما حضرت محمد و آلش مَااختَلَفَ المَلَوانِ وتَعاقَبَ العَصراَنِ مادامی که کشتی رانان در رفت وآمدند و شب وروز وَکَرَّالجَدیداَنِ واَستَقبَلَ الفَرقَداَنِ وَبَلِّغ تکرار میشود وستارگان باز می...

تو باش نه برای اینکه در دنیا تنها نباشم تا در دنیای تنهاییم تنها تو باشی...

عشق من ... دفتر عشقمان را بازمیکنم تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست .... مینویسم .... عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم .... نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ... دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را...

عشق من ... دفتر عشقمان را بازمیکنم تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست .... مینویسم .... عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم .... نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ... دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را...

توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند

تن زار مرا هر دم رقیب آزرده می سازد چنین باشد بلی چون چشم سگ بر استخوان افتد هلالی آن چنان در عاشقی رسوای عالم شد که پیش از هر سخن افسانهٔ او در میان افتد

دل من تـنها بـود ، دل من هرزه نـبـود … دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا به کجا ؟! معـلـوم است ، به در خانه تو ! دل من عادت داشـت ، که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری که تو هر روز آن را به کناری بزنی … دل من ساکن دیوار و دری ، که تو هر روز از آن می گـذری . دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه...

خاطره از شهید مهدی زین الدین پنجاه روز بود نیروها مرخصی نرفته بودند. یازده گردان توی اردوگاه سد دز داشتیم که آموزش دیده بودند، تجدید آموزش هم شده بودند. اما از عملیات خبری نبود. نیروها می گفتند:«بر می گردیم عقب. هر وقت عملیات شد خبرمون کنین.» عصبانی بودم. رفتم پیش آقا مهدی و گفتم «تمومش کنین...

خاطره از شهید مهدی زین الدین داشت سخن رانی می کرد، رسید به نظم. گفت:«ما اگر تکنولوژی جنگی عراق را نداریم، اگر آن هواپیماهای بلند پرواز شناسایی را نداریم، لااقل می توانیم در جنگمان نظم داشته باشیم. امروز کسی که سپاهی ست و شلوار فرم را با پیراهن شخصی می پوشد، یا با لباس سپاه کفش عادی می پوشد، به...

غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن..... وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس و صدا و نگاهمان در روح و جانش یشه دوانده به بازیش میگیریم و هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر هر چه او دلنازکتر ما بی رحم تر

تقصیر ما نیست:تمامی قصه های عاشقانه اینگونه به گوشمان خوانده شده اند! __________________ با احساساتم بازی نکن.... خــــــــُ لامـــــصـــّـــب می بازی حرصت در می یاد...

غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن..... وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده به بازیش میگیریم و هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر هر چه او دلنازکتر ما بی رحم تر

من از عهد عالم تورا دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دمِ صبح سروديم نم نم تو را دوست دارم نه خطی نه خالی نه خواب و خيالی ! من ای حسِ مبهم تو را دوست دارم سلامی صميمی تر از غم نديدم به اندازه ی غم تو را دوست دارم بيا تا صدا از دل سنگ خيزد بگوييم با هم...

امروز خاطراتت را سوزاندم... بوی خوش هیزمش اما بیقرارم کرد! اتفاق تازه*ای نیست، ... . . . دوباره عاشقت شدم...

کاش دهخدا مي دانست ؛ دلتنگي ، اشک ، فاصله ، بي وفايي ، تعريفش فقط دو حرف است " تـــــــ ـ ـ ــــــو "

الَّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا و نَبیـِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ بارخدایارحمت فرست به آقا و پیغمبر ما حضرت محمد و آلش مَااختَلَفَ المَلَوانِ وتَعاقَبَ العَصراَنِ مادامی که کشتی رانان در رفت وآمدند و شب وروز وَکَرَّالجَدیداَنِ واَستَقبَلَ الفَرقَداَنِ وَبَلِّغ تکرار میشود وستارگان باز می تابند...