نتایح جستجو

مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش اين چراغي است کزين خانه به آن خانه برند

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست

ما چون زدری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هرکس بریدیم بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم پریدیم رم دادن صید خود از اغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

وقت اجلم ناله نه از رفتن جانست از یار جدا می شوم این ناله از آن است

مبارک باشه آقا فرهاد:smile:

آره گلم..اصفهانم الان

ما در بند هستیم... هر شب زغم عشق تو من خواب ندارم فکر دل من کن که دگر تاب ندارم

[IMG]

شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است :cry:

تو با این حُسن نتوانی که روی از خلق درپوشی که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی

روز خوش خانومی:)

نمیدونم والا من ک اینقد با دوستایی ک دم دستمن تو سروکله هم میزنیم، ک هرچی فک میکنم جای ناراحتی نمیبینم... ایشالله بخیر میگذره دوس ندارم جو باشگاه اینجوری بشه

چششششششششم شب ایشالله بیاد باهاش حرف بزنممممم درس بخون ساراجونم بوس:*

به من هیچی نگف یعنی با من مشکل داره؟؟:surprised:

پستای دیشبشو صبح خوندم، نمیدونم چرا چنین برداشتایی داشت و خودشو آدم بده فرض میکرد!!!! بخدا کسی بهش نه توهین کرد، نه حرفی شد... حس کردم داره خودشو اذیت میکنه

:eek: آخه چراااااااااا؟؟؟ سارااااااا:cry: