نتایح جستجو

زندگی من .. دل به دل میگوید که دلدار کیست ...که صندوقچه ی اسرار خاطرات چیست ... دلم غوغای عشق است و بس .. مگر عاشقی کار دلدار نیست ؟ پس چرا تورادراین محفل رویایی زمزمه یار نیست ؟ من مملوء از هر چه احساس دلواپسی ..تو را میجویم وانتظارم را پایانی نیست .. کجایی یار من ؟...که من از احساس تو در...

یار من ....... عشق من ......ای سکوت میان لحظه های من ...... دوستت دارم .......ای زیباترین موهبت زندگی ام ...... برایت نوشتم .......از زیباییها ......دلدادگی ها ......عشق .صداقت .....سکوت .....فراقت.....قلبم ... من .......رویای داشتن اغوش گرمت را در هر لحظه به اغوش سردم در خاطرم به تصویر...

نیمکت عاشقی یادت هست؟ کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود.. بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود، برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت.. او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید، اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد. بگو، صدایم کن، بیا تا...

خنده هاي تو كودكي ام را به من مي بخشد و آغوش تو آرامش بهشتي و دست هاي تو اعتمادي كه به انسان دارم چقدر از نداشتنت مي ترسم...

لبخـند تــومعـجــزه ی شیــرینــی اسـتکه رویــای بهـشــت رادر دل ِآدمـ زنــده مــی کنــد…!

ممنونم از لطف شما ......

توهمانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را

نسيم دلنواز و روح انگيز عشق را تا آخرين لحظه حيات در دل نگه ميدارم تا در آن لحظه هم عاشق باشم و در آخرين برگ خداحافظي ام مي نگارم: عشق برايم يك عادت بود يك حاجت بود كه من از معبودم گرفتم و به محبوبم هديه كردم....

چهار فصل کامل نیست ! هواــے تو ، هوای دیگریست

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

اگر از خانه عشق نروی و بمانی با من همه گل های دلم را به تو خواهم بخشید اگر از خانه عشق نروی تاج خورشید را نهم بر سر تو ماه را می کشم از ابر برون گر که نزدم آیی کوچه را فرش کنم از گل یاس به تنت می پوشانم از حریر باور از گل سادگی و عشق ، لباس...

خیلی وقته که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم نه کسی از کنارم بره حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده.. آدم بی احساسی نیستم بی معرفت و نا مرد نیستم یه زمانی یه کسایی وارد زندگیم شدن که یه سری بــــاورامو از بین بـــردن!!

برای عاشق شدن نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت ، برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت !

دل آدم … چه گرم می شود گاهی ساده… به یک دلخوشی کوچک… به یک احوالپرسی ساده… به یک دلداری کوتاه … به یک "تکان سر"…یعنی…تو را می فهمم… به یک گوش دادن خالی …بدون داوری! به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام … به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟" به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه ! به یک وقت گذاشتن...

دلــم می خــواهد بـــاور کنم زندگــی مــن و تــو بــه هم ربـط دارد ... اگــر بی ربــط بــود ، هیــچ وقت خــدا ما را به هــم نشــان نمــی داد !

گـاه گاهـی دل من می گیرد بـیـشـتر وقـت غروب آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست من وضـو خواهم سـاخـت از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ... گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات... گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که... گاهی فقط دلت میخواهد زانو...

چند وقتیست هر چه می گردم هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ... نگاهم اما ... گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد......... و من همیشه به دنبال کسی می گردم که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید

*زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند*

تا صبح‌دم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبح‌دم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب ‌کرده خط کشید من برق چشم ملتهب‌ات را رقم زدم تا کورسوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق‌ها، علم زدم با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب نظم...