یــادتــه اولـیـــن لـحــظـه دیـدار ؟!
قسم خوردیم برای هم بشیم یار
مـگـه چـنـدتـا شـدن راهتـو رفتی
گــذاشـتـی مـنـو با دلـم گـرفـتــار
راضی شدی به مردن غرورم , به یادم اگرچه از تو دورم
به پات می افتادم چـه عـاجـزانـه
اشکای من میریخت چه کودکانه
بــه پــای وعــده بــی اعــتــبـارت
نشسته این...