نتایح جستجو

  1. *زهره*

    صدیق خان دیدی اونا رو؟ قسمتایی رو که قرمز کردم زیاد مطمئن نبودم ببخشید دیگه

    صدیق خان دیدی اونا رو؟ قسمتایی رو که قرمز کردم زیاد مطمئن نبودم ببخشید دیگه
  2. *زهره*

    Listening Improvement by Music and Lyrics

    Leslie Mills - Before the Night Ends I close my eyes To see the world I close my eyes So That it won't hurt I'm sailing In a blue ocean And flying Into your heart I catch my breath Under the full moon A star that shines So pleased To meet you Maybe I'm Dreaming forever I'd like...
  3. *زهره*

    Listening Improvement by Music and Lyrics

    Yohanna - Is it true? i You say you really know me, not afraid to show me what is in your eyes Tell me about the rumours Are they only rumours? Are they only lies? Falling out of a perfect dream, coming out of the blue. Is it true? (Is it true?) Is it over? Did I throw it away? Was it you...
  4. *زهره*

    ### سوالات، درخواستها و مشكلات خود را درمورد زبان انگليسی اينجا مطرح كنيد ###

    a glossary of literary terms M. H. Abrams این کتاب میتونه کمک کنه
  5. *زهره*

    سلاااام خوبی؟ ما یه استاد داشتیم فامیلش خزاعی بود ولی فر نداشت الانم آلمانه رفته دکترا بگیره :دی

    سلاااام خوبی؟ ما یه استاد داشتیم فامیلش خزاعی بود ولی فر نداشت الانم آلمانه رفته دکترا بگیره :دی
  6. *زهره*

    [IMG]

    [IMG]
  7. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    صبح برمی خیزی از خواب ملال می خزی در ستر گیسوی شلال روبرویت آب می لرزد ز شرم می شود آئینه ات از شرم گرم می شتابی ز آینه در آینه هر طرف مشعل کشان پرطنطنه می گریزی در لباس رنگ رنگ -در میان بیشه زاران چون ترنگ- می کشی از خانه چادر سوی دشت روح دنبال تو در هامون به گشت می روی آواز خوان...
  8. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    خانه ات سرد است به حریقش خواهم کشاند حریقی که چخماق واژه های تو از جهنم جانم افکنده است ... ای دختر تابستانی هنوز آیا به راستی سردت است؟ و ستاره ی کوچکم را آیا به آسمانم روانه خواهی کرد؟ ... بسیار تاریکم
  9. *زهره*

    شعر نو

    قاصدک هان چه خبر آوردي ؟ از کجا وز که خبر آوردي ؟ خوش خبر باشي اما اما گرد بام و بر من بي ثمر مي گردي . . . انتظار خبري نيست مرا نه ز ياري نه ز ديّار دياري برو آنجا که بود چشم و گوشي با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دلم من همه کورند و کرند . . . دست بر دار از اين در وطن خويش...
  10. *زهره*

    خواهش میکنم کاری نکردم میگما واسه اینکه آدم حسش بیاد که درس بخونه باید چیکار کنه؟

    خواهش میکنم کاری نکردم میگما واسه اینکه آدم حسش بیاد که درس بخونه باید چیکار کنه؟
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
  12. *زهره*

    :دی بابا مدیر سلام خوبین شما؟ خواستم بگم که تا پس فردا اونو تموم میکنم شایدم فردا

    :دی بابا مدیر سلام خوبین شما؟ خواستم بگم که تا پس فردا اونو تموم میکنم شایدم فردا
  13. *زهره*

    صدیق ..........

    صدیق ..........
  14. *زهره*

    Mythology

    THE APPLES OF IDUN THE APPLES OF IDUN Once upon a time Odin, Loki, and Hœner started on a journey. They had often travelled together before on all sorts of errands, for they had a great many things to look after, and more than once they had fallen into trouble through the prying...
  15. *زهره*

    fiction and short story

    THE DEVOTED FRIEND by: Oscar Wilde THE DEVOTED FRIEND by: Oscar Wilde “What a dreadful storm it was! The night was so black that little Hans could hardly see, and the wind was so strong that he could scarcely stand. However, he was very courageous, and after he had been walking...
  16. *زهره*

    fiction and short story

    THE DEVOTED FRIEND by: Oscar Wilde THE DEVOTED FRIEND by: Oscar Wilde “‘Well, really, that is generous of you,’ said little Hans, and his funny round face glowed all over with pleasure. ‘I can easily put it in repair, as I have a plank of wood in the house.’ “‘A plank of wood’...
  17. *زهره*

    fiction and short story

    THE DEVOTED FRIEND by: Oscar Wilde THE DEVOTED FRIEND by: Oscar Wilde One morning the old Water-rat put his head out of his hole. He had bright beady eyes and stiff grey whiskers and his tail was like a long bit of black india-rubber. The little ducks were swimming about in the pond...
  18. *زهره*

    حالا چرا جواب نمیدی؟

    حالا چرا جواب نمیدی؟
  19. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    دوستم داشته باش ، بادها، دلتنگ اند دستها ، بیهوده ، چشمها، بیرنگ اند دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند برگها می سوزند ، یادها می گندند باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز آشتی كن با رنگ ، عشق بازی با ساز دوستم داشته باش ، عطرها در راهند دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند دوستت خواهم داشت ، بیشتر از...
  20. *زهره*

    چرا جواب نمیدی؟؟

    چرا جواب نمیدی؟؟
بالا