پس باید از حواشی
رها شد
و انچنان به خود گره خورد
و محافظ خود شد
که ثانیه ایی اسراف نشود
و دست و چشم و دل از انچه که باید نزول نکند
و به سمت اچه که باید که باید صعود و عروج کند
اگر نبود
یاد ان پنجره
یاد ان قربت یار
بی اغراق
خاک روی چشم هایم می نشست
مرا به اغوشت دعوت کن
اینجا حجم نگرانی پا تا دور دست ها گذاشته
حیف نیست
که تو باشی و این بی کران سر به چاه بگذارد
حیف نیست