برایِ بارِ هزارم می خوانم :
آقای مسافر! قادرم شما را با چهارده شاخه گل سرخ ،
یک جلد دیوانِ حافظ و به عددِ سالِ تولدتان ، بوسه ؛
به ماندن دعوت كنم ؟ آیا قادرم ؟ !!
پنجره را باز میکنم
احساس قشنگ ِ " تو " می آید
می نشیند
بر پرده
بر دیوار...
من
گیج ِ این همه " تو "
مست ِ مست
کنار می آیم با خودم
و
با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی
زندگی می کنم
خيلي دوستت دارم اما نمي دونم "خيلي "رو چه جوري بنويسم
که خيلــــــــــــــــــــــ ـــــــــي خونده بشه ؟!!!؟؟؟
حلقه ي دستانمان را دوست دارم
وقتي دست ات توي دست من است
و
دل توي دلم نيست ... !
امروز صبح وقتي از خواب برخواستم ...
فرشته ي سمت چپـم سرگرم ِ نوشتن بود !
نميـدانم در خوابهــايم چه ميگذرد که فرشته ي سمت ِ راست سال هـاست
که چيزي براي نوشتن ندارد !!!
+ طبيعي ايست اين همه روياي ِ تــو در خواب ... هر شب ... !
برایِ بارِ هزارم می خوانم :
آقای مسافر! قادرم شما را با چهارده شاخه گل سرخ ،
یک جلد دیوانِ حافظ و به عددِ سالِ تولدتان ، بوسه ؛
به ماندن دعوت كنم ؟ آیا قادرم ؟ !!