باید خودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداریاش بدهم که فکر نکند
بگویم که میگذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
من خسته است!
امروز صبح وقتي از خواب برخواستم ...
فرشته ي سمت چپـم سرگرم ِ نوشتن بود !
نميـدانم در خوابهــايم چه ميگذرد که فرشته ي سمت ِ راست سال هـاست
که چيزي براي نوشتن ندارد !!!
+ طبيعي ايست اين همه روياي ِ تــو در خواب ... هر شب ... !