بُغض در گلو ...پلك ، بسته ام....
عصر جمعه است ... دل شكسته ام ....
از وصال تو...دل نمي كنم ...
طعنه ها ولي ...كرده خسته ام ...
كوچه را ز شوق ....صُبح رُفته ام ....
در خيال خود..با تو بارها...راز گفته ام ...
باز شد غروب... تو نيامدي ...دل گرفته ام ....
مانده ديدة ، اشكبار...