نتایح جستجو

  1. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟ملا...
  2. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    بهاء الواعظین می نویسد : در ابتدای مشروطه ؛ به خانه ای رفتم ؛ پیر زن و دختر جوانی آنجا بودند . پیر زن پرسید : منظور از مشروطه چیست ؟؟ گفتم : قوانین جدید . گفت : مثلا چه ؟ به شوخی گفتم : مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و زنان پیر را به جوانان ! دخترش گفت : این چه فایده دارد ؟؟ پیر زن...
  3. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    در آن دورانی که به توالت‌های عمومی در شرق اطمینان کمتری وجود داشت، خانمی انگلیسی در تدارک سفری به هندوستان بود. مهمانخانه کوچکی را که متعلق به مدیر مدرسه محلی بود در نظر گرفت و اتاقی در آن رزرو کرد. چون نگران بود که آیا در مهمانخانه توالت وجود دارد یا خیر؛ در نامه‌ای به مدیر مدرسه سؤال کرد...
  4. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    سلام.... خو شماهام بیاید دور هم باشیم..فقط قبل اینکه بشینی برو اون زیر کرسی رو خاموش کن ..آ قربون دختر
  5. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین...
  6. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    آورده اند که روزی کبوتری در آینه تصویر آب دید خود را به آب زد ناگاه در خانه ی شکستن تصویر، جان سپرد
  7. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم. هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم
  8. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    پروانه می توانست چون دفتری گشوده شود روی هر گلی گل نیز می توانست پروانه را بخواند این دفتر گشوده به روی نسیم و باغ از عشق و از طلب شعر و حکایتی است ناگاه توری فرود آمد و پروانه لغو شد
  9. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    نه بابا..هرچی دوس داری بنویس
  10. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    این شبیه ترانه است شعر نیس.. از رو آهنگ نوشتی؟
  11. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    بس که پیدا بودی هیچ کس با خبر از نام و نشان تو نبود چشمه ای صاف، نهان در دل کوه غنچه ای سرخ، نهان در دل مه هیچ کس در پی روح جوان تو نبود نگران همه بودی، اما هیچ کس نگران تو نبود
  12. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    شاپور خان می گوید: وقتی که مست مستم تازه یک آدم معمولی هستم
  13. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    صُب زود وقتی که باد تو کوچه صداش میاد می رم و فوری درو وا می کنم داد می زنم: آی نسیم سحری! یه دل پاره دارم چن می خری؟
  14. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    آوووو...خسته شدم... خانوم نگار شوما بزار
  15. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    بر لب جوی فراموشی تو بوته ای می روید من تو را مثل ذرات هوا می خواهم کوه در حسرت یک جرعه طنین من ترا مثل صدا، مثل صدا می خواهم تو به من نزدیکی مثل خورشید به گل مثل تصویر به آب مثل آواز قدمهای دو همراه به پل با حضور تو نمی ترسم ازین تاریکی با تو از خلقتم آگاه شدم با تو فهمیدم انسان...
  16. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    اخبار: سرها پایین اما نه برای فکر کردن قدها دولّا اما نه به خاطر تواضع به به! چه ترانه ای، چه سازی به به! چه صدای دلنوازی پروانه فرار کرده از باغ ابر آید و ماه را فشارد آهسته و نرم زیر دندان کاین سکه تقلبی نباشد در پای درختها تبرها این بود خلاصه ی خبرها
  17. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    آدم به جرم خوردن گندم با حوا شد رانده از بهشت اما چه غم حوا خودش بهشت است
بالا