نتایح جستجو

  1. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    من چرا نمیتونم صفحه قبلی رو باز کنم؟!!!!
  2. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    :redface:...آب میوه
  3. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    هاااااااااااااااااااااااااااااااااا
  4. Martin Eco

    نه آقوووو ..بخاطر مجید

    نه آقوووو ..بخاطر مجید
  5. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    بلا بلا بلا.....
  6. Martin Eco

    مجید دیگه...داغونم آقا داغون:cry:

    مجید دیگه...داغونم آقا داغون:cry:
  7. Martin Eco

    به به...اسطوره خیام....اصن اینو شنیدم از داخل شکستم که نمیتونم ببینمش:cry:

    به به...اسطوره خیام....اصن اینو شنیدم از داخل شکستم که نمیتونم ببینمش:cry:
  8. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    به به..خاطره ی موضوعی :دی از کرامات شیخ ما چه عجب....مشت را باز کرد و گفت یه وجب :دیییییییی
  9. Martin Eco

    این تایپام هنوز تموم نشده...چه خبره فردا؟

    این تایپام هنوز تموم نشده...چه خبره فردا؟
  10. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    خیلیم خوبه...عروسک بازی که نمیکنه:razz:
  11. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    دخترام که بهشت سوراخ شده افتادن رو زمین!!!!
  12. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    به مائده میگی بچه؟!!!!
  13. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    هنگامی كه ناسا برنامه فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز كرد، با مشكل كوچكی روبرو شد. آنها دریافتند كه خودكارهای موجود در فضای بدون جاذبه كار نمی كنند . (جوهر خودكار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح كاغذ نمی ریزد…) برای حل این مشكل آنها شركت مشاورین آندرسون را انتخاب كردند … تحقیقات...
  14. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    اگه دخترا سر میخواستن بله..ولی الان سکه میخوان که بدبختا ندارن میرن زندان!!!!!!!!!!!!!!!
  15. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    درویشی بر پادشاهی صاحب کمال عاشق شد و عقل را به کل در باخت. خبر به شاه رسید که فلان درویش از عشق تو روز و شب ندارد. شاه درویش را نزد خود خواند و گفت: اینک که بر من عاشق شدی، دو راه در پیش داری. یا در راه عشق ترک سر بگویی، یا این شهر و دیار را ترک کنی. درویش که هنوز آتش دلش از عشق مشتعل نگشته...
  16. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    طرف تو اتوبوس كبريت ميخواسته به بغلي ميگه اسمت چيه ؟ -يوسف. به به، شغلت چيه؟ -زنبوردار به به، كجا ميري؟ -اهواز عجب جايي، كبريت داري؟ -نه….. نه و نكمه، با اون اسمت، پدرسگ پشه باز، تو اين گرما سگ ميره اهواز كه تو ميرى!!!!!!!!!!1
  17. Martin Eco

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    چی میگه!!!...برو دیگه...یه پوف کن سلام
بالا