نتایح جستجو

  1. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    آرامش که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به اسپاو کرد و گفت:خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟...
  2. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    شبی ادمین خواب بدید كه كسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می كند كه ۱۰ دینار بدهد كه عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم.»
  3. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    جنازه ای را بر راهی می بردند.پیرجویی با پسرش بر سر راه ایستاده بودند.پسر پرسید که در اینجا چیست؟گفت ادمی گفت به کجا میبرندش؟ گفت به جایی که نه خوردنی باشد و نه پوشیدنی،نه نان و نه اب،نه هیزم و نه اتش،نه زر و نه سیم،نه بوریا و نه گلیم. گفت:پدر مگر به خانه ی ما می برندش؟
  4. atousa_m

    ما هم اومدیم

    ما هم اومدیم
  5. atousa_m

    نیستی که...

    نیستی که...
  6. atousa_m

    ما رفتیم لالا شب همگی خوش تا فردا...

    ما رفتیم لالا شب همگی خوش تا فردا...
  7. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    ديوانه پیرجویي گرسنه در بيابان ميرفت و ميگفت: "لُردا در اين جهان از من گرسنه تر هم هست؟"، هاتفي پاسخ داد: "اكنون كسي را كه گرسنه تر از تو باشد را به تو نشان خواهيم داد"، در اين ميان گرگي گرسنه به او حمله آورد، پیرجو گفت: "بار لُردا، از خود گرسنه تر ديدم، به جان من ببخشاي و مرا از دست اين گرگ...
  8. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    روزي ادمین را خبر آوردند كه پیرجو سكته ناقص كرده است. ادمین گفت: اگر او را" مغزي كامل بودي " ، سكته ناقص ننمودي...؟!
  9. atousa_m

    من نمی خواستم مجور بودم می فهمی؟؟؟؟؟؟ مهران خیلی احساس بدی بود اصلا دوست ندارم که دوباره چنین...

    من نمی خواستم مجور بودم می فهمی؟؟؟؟؟؟ مهران خیلی احساس بدی بود اصلا دوست ندارم که دوباره چنین حالی رو تجربه کنم همدردی هم کردم جمله ی آخرمو جواب ندادیا مسنجر نیستی؟
  10. atousa_m

    تو که الان فهمیدی من که از دیروز می دونستم چی بگم؟ خیلی غصه خوردم راستش ..... گریه هم کردم خیلی...

    تو که الان فهمیدی من که از دیروز می دونستم چی بگم؟ خیلی غصه خوردم راستش ..... گریه هم کردم خیلی دلم گرفته بود . اشکال نداره عزیزم چیزی که زیادِ فرصت برای این کاره به زودی محقق میشه
  11. atousa_m

    سلام عزیزم خوبی؟ چه خبرا؟ پیرجو اون کارو انجام میده یا نه؟

    سلام عزیزم خوبی؟ چه خبرا؟ پیرجو اون کارو انجام میده یا نه؟
  12. atousa_m

    مااااااااااااااااااااااااااااااااچ

    مااااااااااااااااااااااااااااااااچ
  13. atousa_m

    دیدی چه کلاه گشادی سرمون رفت؟؟؟ توی لحظه به لحظه اش داشتم حسرت می خوردم که اونجا نبودم

    دیدی چه کلاه گشادی سرمون رفت؟؟؟ توی لحظه به لحظه اش داشتم حسرت می خوردم که اونجا نبودم
  14. atousa_m

    چیزی غیر از حرفهای آرچی نیست بذار برم یه کم باهاش همدردی کنم

    چیزی غیر از حرفهای آرچی نیست بذار برم یه کم باهاش همدردی کنم
بالا