نتایح جستجو

  1. fati24

    پسرم و موتور خوشگلش

    بله خیرمممممممم:D
  2. fati24

    پسرم و موتور خوشگلش

    ماشینم بی ام دبلیو کروکه...خودت بزار واسم:D
  3. fati24

    پسرم و موتور خوشگلش

    هرچی باشه از موتور شما دیدنی تره....:D
  4. fati24

    پسرم و موتور خوشگلش

    یه تاپیکم بزنید فاطی و ماشینش...والاووو:D
  5. fati24

    کلوپ آبیدلان.

    منم از همینجا تبریکات خودم رو اعلام میدارم... به امید موفقیت های بعدی..
  6. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    ساعت کمی مانده به نیمه های شب. ایستگاه قدیمی راه آهن و من و عابری که از ریل های بودن و نبودنِ هر روز می گذرد. چمدان خالی را به دنبالم می کشم ، چمدانی که از احساسات ناب تو پر است. چه همه خالی ست این پر بودن! ...چه همه خالی! نیمه های شب است صدای بوق قطار و بغض من که با هم در می آمیزد و ماه...
  7. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    بزن، نزن، نزن، نزن.... تا آن روز بیش از صد بار این کلمات را از پدرم شنیده بودم. اما این آخری حال و هوایی دیگر داشت. وقتی پدر کاپوت ماشین را بست از حزن چشمانش خواندم که این بار عیب کار از شمع و پلاتین دینام نیست و گویی خانه از پای بست ویران است. رو به رویش ایستادم و زل زدم به چشمهای گرد و...
  8. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    بد شانسی یعنی تا کفش نو می پوشی همه ی عالم مسیر سلوکشان بر پنجه های تو منطبق می شود. یعنی در یک استادیوم از بین 100 هزار تماشاگر ،22 بازیکن و کلی مربی و کمک مربی و عکاس و خبرنگار و یک داور و 2 کمک داور و یک داور چهارم ، کفتر کاکل به سر فقط کتف های تو را رصد می کند. بد شانسی یعنی وقتی تصادف...
  9. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    من آدم خوش شانسی هستم . نه فقط به خاطر اینکه از همان کودکی ما را به نام هم می خواندند ، نه فقط چون می گفتند عقدمان را در آسمان ها بسته اند ، یا به این دلیل که هر وقت نگاهم به نگاهش گره می خورد قلبم تا دیافراگم فرو می ریخت ، نه فقط چون قدم از او بلندتر بود و برای بستن تاب به نارون خانه شان...
  10. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    مادر گفت این میوه ها مال مهمونه! وقتی در کیسه ها رو گره می زنم یعنی کسی نباید بهشون دست بزنه. یواشکی رفتم و در یخچال رو باز کردم. کیسه ی گیلاس رو با انگشت سوراخ کردم و یک مشت گنده از اونا رو با هسته بلعیدم. مادر که ماجرا را فهمید با صدای بلند گفت من که نمیدونم کی این کارو کرده و کیسه رو...
  11. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    گاهی اوقات فکرهای عجیبی به سرم می زند. از آن فکرهایی که باید آهسته باشند که به گوش کسی نرسد. فکر کنم به آنکه آیا آنجا که تو هستی هم آسمان آبی ست؟ دلتنگی در بساط تو هم هست؟ آنجا هم برای سربازان بالای دکل و هواپیماها دست تکان می دهند؟ آنجا که هستی پیش از باریدن باران آسمان تیره می شود؟ آنجا...
  12. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    دست ها، این دست های مهربان می توانند خاطره های گم شده را مال خود کنند. می توانند آنقدر نزدیک باشند که بغضت را بشکنند. یا آنقدر دور که وقتی به یادشان می افتی نفست بگیرد. دست ها گاهی گم می شوند ، دور می شوند، داستانی بی پایان می شوند که تا بی نهایت ادامه دارد. گاهی تمام ماجرا را از آن خود می...
  13. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    نمی دانم چرا همیشه آدمها را با چشمهایشان به یاد آورده ایم؟! شاید چون از قدیم گفته اند چشمها پنجره ی روح انسانند. اما دست ها... دستها انگار صادق ترند. با زبان نگاه حرف نمی زنند، بلد نیستند دروغ بگویند، اما در سکوتی مبهم ، یک عمر خاطره را رو به رویت ردیف می کنند. گاهی یک دریا مهربانی می شوند...
بالا