دانیم رفته ناید وز سادگی هنوز
هرچیز می رود غمش از پی خوریم ما
در پای خم بیا بنشانیم گلرخی
کاو هی پیاله پر کند و هی خوریم ما
بوسیم پستهٔ لب و بادام چشم او
تا نقل و می زچشم و لب وی خوریم ما
دلـــــم میگـــــیرد
وقــــــــتـی مـــــیدآنم
در دنـــــــیآیِ بـــــه این بـــــزرگی
هیچ دلـــی نیســت کــه بـــرآیِ مـن تنـــگ شـــود...
براي ديدن اين عكس با اندازه واقعي اينجا كليك كنيد . اندازه واقعي اين عكس 700x700 مي باشد
چمدانت را که به دست می گیری
چیزی در من از دست می رود…
باور کردنی نیست
که چگونه
حجم اینهمه خاطره
در چمدان کوچکت جا می شود !
فریاد می زنم اگر
این بغض لعنتی امانم دهد !
امان نمی دهد…
پس آهسته زیر لب می گویم:
"مراقب خاطره هایمان باش"...