نتایح جستجو

:eek::surprised:

خدایا بر ما شوهر نازل بفرما:دی خدایا بر ما شوهر نازل بفرما:دی

مگه جوک میگم میخندی..زندگی من گریه داره نه خنده:biggrin: کار خوبی کردی...حرفت رو بزن..من جنبم بالاست:D گیج نشدم؟؟؟؟؟داغونم...باورت میشه کل زندگیمو تو رفت و اومد بودم؟ فامیلای مادرم میگفتن همش با اونایی ...دو روز میومدم قائم شهر فامیلای پدرم میگفتن مار فراموش کردی...ینی این هم فامیله من...

من بین بچه هام فرق نمیزارم..هرگلی بوی خودشو داره..شاید اول اتی حساسیت نشون بده ولی کمکم بهت عادت میکنه:biggrin: خب من هر کسی رو که دین اسلام رو به فعل نرسونه مسلمان نمیدونم...دین رو هم ارثی نمیدونم.بخاطر همین خودم رو مسلمان نمیدونم...پژوهش من بخاطر پیدا کردن واقعیتهای دین اسلام و زرتشت هست تا به...

مادر من اصلیت قائم شهریه...ولی پدربزرگم جون بود رفت تهران...همه بچه تهران بدنیا اومدن..دایی هام تراه ازدواج کردن اما همه خواهرا قائم شهر ازدواج کردن.. بابام اهل ساریه...مادر بزرگم و عموهام و عمه هام ساری هستن...ما تا چند سال ساری بودیم...بالای خونه پدربزرگم خونه داریم....بعد اومدیم قائم...

برو دیونه...میخواد تا صبح جون منو بگیری:biggrin: قربان شما...بله که دعوت نیستین:D....خخخخ..شوخی کردم...باز میشه داستان اکبر جوجه هاااااااا..از الان دعوت ولی نیایی کچلت میکنم:دی من خودم اینکارم شوما دیگه سیام نکن..نمیخوای بگم نمیپرسیدی...باوشه منم نمیگم:D

اتی میگه مامان نمیخوام تمام محبت برا خودم تو میگی مامان بگیر...من چیکار کنم با شوما دوتا خواهر..عجباااااا:biggrin: نمیخوام کاری کنم..هدف من چیز دیگست... اره متاسفانه...جامعه بد شده......خدایاااااااااااااااااااا این میخواد امشب کودک درون منو قربانی کنه....چرا ازم سوالای جدی...

وااااااااااااااااااااااااااااای خسته شدم انقد حرف زدم خالههههههههههههههههههههه این میخواد منو بکشه:دی محبوب خوابت نمیاد ایا؟

نه باوو ترس ندارن که..بیا خونه مامانم میان باهات بازی میکنن قربون شما..داشت ولی مامانم گیر بود...منو میفرستاد ساری...من پدرم اهل ساریه...چندسال ساری بودیم بعد اومدیم قائم شهر البته من خودم قائم شهر بدنیا اومدم..خاله هام همه قائم شهر ازدواج کردن و زندگی میکنن...دیگه اینجوری شد که میرفتم ساری...

افرین دخترم...:دی..من دختر داریم خوبه هااا..بیا اتی بابا رو ببین چقد خوب و نازنینه...بیا دخترم بشو:D قربان شوما..درس پس میدیم پیش ما...بزرگ مایی اره بخدا..من وقتی درگیر شدم دیگه انگار اعتیاد پیدا کردم..نمیتونم ساکت بمونم نه کلی گفتم..متاسفانه از زبون مردم ما فوش نفرین مثل نقل و نبات...

[IMG]

بابا شاه خیلی فان بود...ولی بابا اتی یه چیز دیگه بود:biggrin:

خخخخخ..باوشه اره خانوادن...نارنجیا خیلی شیطون نازن...مشکیه از اوناشهاااااا..یه چیز میگم یه چیز میشنوی...سر غذا هم کلک میزنه:confused: شوما داستان زندگی من و مامانم رو بدونی زارزار اشک میریزی:cry: مدرسه که ساری پیش مادربزرگم بودم...دانشگاه هم که رفتم راه دور:( اره ساقدوش خانوم من هستن...:D اره...

ب ر ب ب..یکی داشتم برای هفت پشتم بسته..شوما همون خاله زاده باشی عزیزتری:دی شاید باورت نشه ولی جدی بود...تو دانشگاه رتبه دار بودم و روز معمار تقدیر نامه میگرفتم..چندتا تدیرنامه دیه هم دارم..دلت اب...ولی بچه درس خون نیستماا..کارم عملیم خوبه افرین..درود برتو..از همچین ادمایی خوشم میاد..تو زندگیت هم...

[IMG]

پسر که باشی متوجه میشی اولین عشق زندگیت ماردته:دی مرسی بابت گل...:smile: