به دنبال تو می گردم
تو ای تنها ترین سردار فتح قلب ویرانم
تو ای شهزاده ی خوشبخت کاخ حسرت جانم
تو ای زیباترین پروانه ی بی تاب شمع قلب سوزانم
به دنبال تو می گردم
که شاید چشم هایم را به چشمانت بدوزم
تا نگاه خواهش دل را عیان سازم
که شاید دست هایم را به دامانت بیاویزم
و عشق خویش را با یک صدای لرزش...
اینجا که من رسیده ام ...
ته دنیای بدون تو بودن است!!
همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!
ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!
خوب تماشا کن...
دلم هم تنگ نشده!
یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم ...
تو باش و دل من و همه فریادها........
بی اختیار
گاهی
نفس کشیدن هم یادم می رود!
کنار تو که هستم
دنیا بزرگتر است ؛ شکل شانه های تو.
وقتی
سکوت میکنی
دلم
از فنجان خالی تو
فال قهوه می گیرد،
کاش برای همیشه بمانی...
سلام به دوست گلم...دوباره
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود ................ تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی ................ جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود