آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم.
یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،
اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن!
هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می دادو موهاش می خورد تو صورت من.هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد.
می خواست یه جوری...