نتایح جستجو

  1. fati24

    مرسی مهرداد....

    مرسی مهرداد....
  2. fati24

    کلوپ آبیدلان.

    اصن کی اینو اینجا را داده؟؟؟:D
  3. fati24

    قابلتونو نداشت....بعضی از متنا واقعا قشنگه... مرسی که خوندیش..

    قابلتونو نداشت....بعضی از متنا واقعا قشنگه... مرسی که خوندیش..
  4. fati24

    کلوپ آبیدلان.

    سلام...:D
  5. fati24

    [IMG]

    [IMG]
  6. fati24

    [IMG]

    [IMG]
  7. fati24

    مرسی از عکسات.... خواهش میکنم..:smile:

    مرسی از عکسات.... خواهش میکنم..:smile:
  8. fati24

    [IMG]

    [IMG]
  9. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    سماور طلایی گوشه اتاق خیلی وقت است که جوش آمده. منتظر است. منتظر بی بی که تا صدای قل قل این سماور را می شنود با دست های چروکیده و لرزانش چای دم می کند. هر غروب دو استکان چای می ریزد و کنار پنجره می نشیند تا پدر بزرگ برگردد. و باز مثل همیشه چای یخ می کند و خبری از پدربزرگ نمی شود. تنهایی اش هر...
  10. fati24

    [IMG]

    [IMG]
  11. fati24

    [IMG]

    [IMG]
  12. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    باید قبل از هر چیز برایت بگویم که من با تمام آدم های اطرافت تفاوت دارم. نمی توانم با دسته گل های آن چنانی و سرزده از راه برسم و غافل گیرت کنم. و یا برای یک دعوت دوستانه تو را به بهترین رستوران شهر ببرم. نمی توانم سلام هایت را با جواب های خشک و بی روح پاسخ دهم و بعد روبرویت بنشینم و از هوای...
  13. fati24

    باید قبل از هر چیز برایت بگویم که من با تمام آدم های اطرافت تفاوت دارم. نمی توانم با دسته گل...

    باید قبل از هر چیز برایت بگویم که من با تمام آدم های اطرافت تفاوت دارم. نمی توانم با دسته گل های آن چنانی و سرزده از راه برسم و غافل گیرت کنم. و یا برای یک دعوت دوستانه تو را به بهترین رستوران شهر ببرم. نمی توانم سلام هایت را با جواب های خشک و بی روح پاسخ دهم و بعد روبرویت بنشینم و از هوای...
  14. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    اولین بار که تار تنیده اش را در گوشه اتاق دیدم دلبسته اش شدم. تارها چنان با دقت تنیده شده بود که می شد ساعت ها زمان گذاشت و فقط به آن نگاه کرد. ظرافتی بی نظیر و باور نکردنی. شاید قطرش به اندازه یک وجب هم نبود اما تماشایی بود. روز اول فقط نگاهش کردم. با هر بهانه ای از کنارش رد می شدم و نیم...
  15. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    بعضی از خاطراتو باید جدا کرد. خوب پاکشون کرد و برقشون انداخت. بعد هم محکم بسته بندیشون کرد و حتی یه روبان کوچولو گوششون زد و یه جاهایی اون دور دورای ذهن پنهونشون کرد. بعضی حرفام باید به خاطر آورد. خوب شست و شفافشون کرد. محکم توی زر ورق پیچید. قلب کوچیکی هم به کنارشون چسبوند و گوشه امنی...
  16. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    دانه، کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز دانه ای کوچک بود. دانه دلش می خواست به چشم بیاید. اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی برگ ها می انداخت و گاهی هم فریاد می زد و می گفت: من هستم. من اینجا هستم. تماشایم کنید...
  17. fati24

    کلوپ آبیدلان.

    ...................:|
  18. fati24

    با حال بود...:D

    با حال بود...:D
  19. fati24

    {زاهدان} وش آتکه

    خدا بیشترش کنه...:D
  20. fati24

    گفتگوی دوستداران برنامه "رادیو هفت"

    بعد از ظهر یه چارشنبه دلگیر بود. حتی پنجره هم تصویر تازه ای برای نشون دادن به من نداشت. بی هوا رفتم تو کوچه. دستامو گذاشته بودم تو جیبم. درختا رو یکی یکی رد می کردم. بارون می بارید. از این بارونای پودری که تو شمال میاد. من با صدای آروم تو گوشش می گفتم: دوست دارم. شک ندارم همین بارون به گوشت...
بالا