زن و شوهر پیری با هم زندگی میکردند. پیرمرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمیرفت و گله های شوهرش را به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه روزی پیرمردفکری به سرش زد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خرو پف میکند و آسایش اورا مختل کرده...