فقط یک نگاه
درست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!
زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه می کرد
اما مرد خونسردانه و بی توجه به اشک های جان سوز زن نشسته بود.-
<چرا می خوای طلاقش بدی؟
>وقتی این سوال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفت?
-<عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش...>
عروسی...