نتایح جستجو
-
-
مشاعرۀ سنّتی
یک شب کنار شمعی، تا صبح دم نشستم // او گریه کرد می سوخت، من هم زغم شکستم -
-
-
مشاعرۀ سنّتی
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی اید/////دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی اید مهدی اخوان ثالث -
-
آبشار شوی دزفول , بزرگترین آبشار خاورمیانه
مرسی جالب بود انشالله یه سفر میریم -
-
مشاعرۀ سنّتی
ر این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی -
مشاعرۀ سنّتی
همچوصبحم یک نفس باقیست بادیدار تو/جهره بنما دلبراتاجان برافشانم چوشمع -
-
مشاعرۀ سنّتی
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید // یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید -
مشاعرۀ سنّتی
دشمنت را همچو میخ خیمه میخواهم مدام/سر به سنگ و تن به خاک و ریسمان بر گردنش -
مشاعرۀ سنّتی
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی -
-
-
مشاعرۀ سنّتی
آب حیات منست خاک سر کوی دوست/گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست