اول دبیرستان عادت کرده بودیم پنجشنبه مدرسه نمی رفتیم و با رفیقم میرفتیم از صبح تا ظهر دور دور
معلم زبانمون به خاطر غیبت های زیاد گیر داد که باید اولیاتون رو بیارید و به فنا عظما رفتیم :confused:
یکی از فانتزی های من اینه که اتفاقی با یه خانمی آشنا بشم و بعد از چند ماه آشنایی دوست دختر قبلیم با این خانم جدید دوست صمیمی دربیان و نتونند از هم جدا بشند و بعد هم هر دو با من کنار بیان و من هر دو تاشون رو حفظ کنم :D