نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    تلنگر زد به شیشه دست باران شده رنگین کمان همدست باران منم هستم غمین از دست یاران چه هست راز 868ت باران؟
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    افسوس گذشت عشق،تاب و تب ها آن ناز نگاه ، آه...لب ها... لب ها... بعد از تو هزار شب من و تنهایی... بانو تو کجای قصه ای این شب ها؟
  3. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بوده به دنبال کلیدند همه جایی که تمام دربها دیوارند!
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    عباس برای کودکان تشنه از شط فرات آب خواهد آورد فردا همه گویند سپهدار آمد سقای حرم سید و سالار آمد در دشت خروش و ولوله می افتد گویند ابالفضل علمدار آمد
  5. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    این شهر دارد می کشد من را خبرداری؟ حتا بدون تو خزر دریای خوبی نیست من زنده ام با یادت اما قاصدک ها باز آرام می گویند این رویای خوبی نیست
  6. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در و دیوار و درد و مابقی هیچ طناب دار و درد و مابقی هیچ بدون چشم هایت زندگی هست: دو نخ سیگار و درد و مایقی هیچ
  7. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من و باران من و دریا من و ماه من و دلواپسی و حسرت و آه تو و رفتن تو و دل کندن از من من و شب گریه های گاه بی گاه
  8. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است
  9. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در عمق دلم دلهره ای افتاده انگار به جانم خوره ای افتاده در جاذبه ی عشق تو همواره دلم سیبی است که از سرسره ای افتاده
  10. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    رسیدش باز از آن گفتار چون نوش به تن زور و به جان صبر و به دل هوش از آن خوابی که دید از بخت بیدار اگر چه خفت مجنون، خاست بیدار
  11. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دل مادر ز بد پیوندی‌ام تنگ پدر را آید از فرزندی‌ام ننگ:(
  12. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ترا عقل و دل و دین دادم و زان پس هوس... چرا پس تو نمی جویی در خود رهایی زین قفس؟
  13. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد از بن هر مژه ام آب روانست بیا اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
  14. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    رودخانه ای درسرم دارم پرازقرل آلای دیوانه خوابهایی که خواب شان را حتی کسی ندیده درخت انگوری درسینه دارم مست... سرازشانه هایم درآورده دختران همسایه ازانگورهایش می چینند چندتاکلمه دارم که بیشترشان دوستت دارم است چندشعر که هنوزجایی نخوانده ام وچتری که هیچ بارانی بغلش نکرده...
  15. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تیرگیها را به دنبال چه میکاوم؟ پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟ در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟ نه...دگر هرگز نمیاید به دیدارم
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و ابت خوابم بشد از دیده درین فکر جگر سوز کاغوش که شد منزل و ماواگه خوابت
  17. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ان يار كزو خانه ي ما جاي پري بود سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود دل گفت فروكش كنم اين شهر زبويش بيچاره ندانست كه يارش سفري بود دوستان ببخشید تشکرام تموم شده:(
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او
  19. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    سلام دیشب به گوش سجده زدم حرفهای تلخ ((تا کی مرا عذاب؟!...))....مهم نیست..بگذریم من در تمام زندگیم صبر کرده ام کو اجر بی حساب؟؟!...مهم نیست...بگذریم
  20. رجایی اشکان

    ح ر ف د ل م ن

    خیس از اشک به خانه برگشت به دروغ گفت چترم را فراموش کردم چه خاصیت هایی دارد این باران....
بالا