تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن! بعد از رفتن تو
چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…
چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم
نه
قلم در دست من نیست
من نقاش این تنهایی نیستم
این خاطرات شب چشمانت است که
قلم در دست...
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
در هر غروب در امتداد شب من هستم و تـمامت تنهایی. با خویشتن نشستن. در خویشتن شکستن. این راز سر به مهر ٬ تا کی درون سینه نـهفتن ٬ گـفتن. یـاری کن ٬ مرا به گفتن این راز ٬ باز یاری کن. ای روی تو به تـیره شبان آفـتاب روز می خـواهـمت هـنوز.
چه می توانی انجام دهی؟
وقتی که
تو نیستی تا ببینی
من دل تنگم بیقرارم وتنهام .
چه می شود کرد؟
کاش کمی مهربان تر می شدی
مثلا
کمی زود تر می آمدی
یا
کمی دیر تر می رفتی ...................