و من گریه ام می گیرد | محمد رضا رحمانی
و من گریه ام می گیرد | محمد رضا رحمانی
باد پرسه می زند تا نان را از منقار تُرد گنجشکان برباید،
دخترانِ شالیکار پنهان می کنند دلهاشان را در سبد چای
و ما همچنان از مردگان ِ پیر، غول های جوانی می سازیم
و غول های جوان را
به قامت ِ مردگان پیر کوچک می کنیم تا...